دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ
خوف و رجا؟
گاهی فقط یک قدم، یک حرف، یک اتفاق .. فاصله داری با اینکه زندگیت بالکل نابود بشه .. و گاهی بطور ممتد توی استرس پیش اومدن این یک قدمی ..
و بعدش رو می بینی وقتی چیزی برای از دست دادن نداشتی چسبیدی به زمینو زل زدی به یه نقطه.. و هیچ دلیل قانع کننده ای نمی بینی برا اینکه از جات بلند شی .. هیییچ دلیلی ..
.
.
.
.
.
.
دلش میخواهد بخوابد این روزها .. وقتی بلند شد کسی روی سرش باشد که لیوان آبی برایش اورده .. که می پرسد: "خواب بد دیدی؟ خواب بود همش .. عب نداره !" .. بعد دلش میخواهد نفس راحتی بکشد به عمقِ تمام روزهای بدی که توی خواب دیده..
۹۲/۰۶/۰۴