اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ

خوف و رجا؟

گاهی فقط یک قدم، یک حرف، یک اتفاق .. فاصله داری با اینکه زندگیت بالکل نابود بشه .. و گاهی بطور ممتد توی استرس پیش اومدن این یک قدمی ..
و بعدش رو می بینی وقتی چیزی برای از دست دادن نداشتی چسبیدی به زمینو زل زدی به یه نقطه.. و هیچ دلیل قانع کننده ای نمی بینی برا اینکه از جات بلند شی .. هیییچ دلیلی ..
.
.
.
.

.

.
دلش میخواهد بخوابد این روزها .. وقتی بلند شد کسی روی سرش باشد که لیوان آبی برایش اورده .. که می پرسد: "خواب بد دیدی؟ خواب بود همش .. عب نداره !" .. بعد دلش میخواهد نفس راحتی بکشد به عمقِ تمام روزهای بدی که توی خواب دیده..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۰۴
عین. کاف.

نظرات  (۳)

بستگی داره دیدت به این اتفاقا چه جوری باشه گاهی همین اتفاقایی که به نظرت می تونه مث یه بلا باشه تو رو بالاتر می بره اون وقته ک ارزو می کنی همیشه باشن تا تو هم به یاد بیاری خیلی از چیزا رو 
 
نویسنده:
اگه من قراره با خراب شدن زندگی دیگری بالاتر برم  .. میخوام که نرم ..

و من نگران تر از قبل میشوم وقتی این طور میخوانمت..

این روزها ..و ..من ..و دعا........و تو

نویسنده:
دعا .. دعا ..
چی شده؟
چرا اینقدر ناراحتی؟
یک دختر خوب نمیتونه ناراحتی مامانشو ببینه;)
(یادت که نرفته؟):)
نویسنده:
     خوب میشم ایشاالله دختر گلم : )

دیدگاه شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی