اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۲:۲۳ ق.ظ

و این شاید تمام ماجرا بود؟

 چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود

 

غروب شلمچه  -پاسگاه مرزی عراق-

 

پایان نوشت:

 شاید تـَمام روزهای سالی که گذشت هم بخاطر این چند روز ِ آخری طی شدن را تاب آوردند ..

عین. کاف.
چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۳۹ ق.ظ

و این تازه سلام ماجرا بود ..

دو کوهه ..

دو کوهه ..

هرچه سع ی میکنم از این قریب به یک هفته چند خط بردارم و اینجا بنویسم نمیشود که نمیشود ..


تنها بقول شما: 

درپی این داغ شدن ما سردی هست ..

راه اینست که پخته شویم .. بپزیم خودمان را ..


آنوقت هی بیا و فووت کن و پنکه و کولر روشن کن ..

داغ نیستیم که یخ کنیم .. پخته ایم ..


عین. کاف.