تنهایی..
تنهایی را دوست تر دارم. نمی دانم برایش زمانی متصور هستم یا نه.. تنها می دانم که تنهایی و دوری از شهری که برایم پر است از دغدغه ها و نگرانی های دائم و هولناک .. خیلی بهتر است .. اینطور می شود که غروب سومین روز از شروع ترم را نشسته ام روی تخت جدیدم توی اتاق جدیدم در خوابگاه سوت و کورمان. شماره را که می گشتم اتاق را پیدا کنم تازه فهمیدم اینجا اتاق الف است که 5ترم پیش دقیقاً وقتی که پیدایش کرده بودم گذاشت و رفت .. و تختم دقیقاً همان تخت است.. و چیزی که از این تخت یادم هست کتاب خواندن های تا نیمه شب و باز هم کتاب خواندن ها و فکر کردن ها و فکر کردن هاست .. و چیزی که از این اتاق یادم هست سفره ای ست بی منت. کوچک و مرتب. با دو بشقاب و یک غذای خانگی. نمک و ماست! و چ ساده و دوست داشتنی و خواستنی.. از سفره انداختنت تعجب کرده بودم. گفته بودی: ما اینجا داریم زندگی می کنیم. نیومدیم که دوماه مسافرت .. ولی تو آمده بودی مسافرت.. و توی آن سفرت زندگی کردی.. و ما که اینجا زندگی می کنیم هنوز شبیه مسافرها هستیم.. یک صفحه آمدم از این گفتنی ها سیاه کنم که آه و آه! گذشتم ، بگذریم ..
و درحالی به خواندن "سفرنامه دوست قدیمی ام" * از لب تاپ مشغولم که صدای هیچ موجود زنده ای به گوش نمی رسد.. و از پنجره هم تا چشم بی عینک من کار می کند بیابان است ..
و چه قدر حالم خوب است. و چقدر خواندن حالم را بهتر می کند. و چقدر فکر کردن به چیزهایی که دوست دارم ..
کتاب های میکروب شناسی جاوتز و مورای روی میز است. سه جلسه عملی باکتری را گذرانده ایم. امروز محیط کشتمان آماده شد و من هنوز فکر میکنم این اتوکلاوی که شبیه دیگ زودپز است و کارش استریل کردن است پس چه ربطی دارد به آن اتوکلاو شبه مایکروویو آزمایشگاه زیست دبیرستان که میم پتری های حاوی باکتری ش را می گذاشت توی آن رنگ آمیزی می شدند. بعد از عمری هم آمدیم سرکلاس یک سوالی بپرسیم که استاد مارا بجمله ای ضایع فرمودند: " اون حتماً یچیز دیگه بوده باسم اتوکلاو غالبتون کردن!!" ..
و امروز کلاسهای فردا و پسفردا کنسل می شوند. همه بلیط برگشت می گیرند. من اما برایم فرقی نمی کند. پتوی همسفرم –تحفه ی دوستان- را کف اتاق پهن کرده ام. تقویم و دفتر و کتاب و لب تاپ و همه چیز را گذاشته ام کنارم. کارهای عقب مانده ی تابستان را لیست میکنم .. و خروار برنامه ریزی هایی که باید انجام دهم ..
اینطوری هاست که ما ترم پنجی شده ایم..
*سفرنامه ی بسیار زیبا و مفید ِ رفیق شفیق "ح" از یک سفر خیلی خوب.
(توصیه میشه به تنی چند از دوستان!)