اندکی هم همین را میفهمند ..
با اینکه زیر بار این امتحان فیزیولوژی و ژنتیک کمرم درحال شکستن است، اما انقدر که فکرم را مشغول کرده نمیتوانم ننویسم .. و بی ملاحظه می نویسم .. این اواخر بیشتر از همیشه با چیزهایی که میبینم به این فکر میکنم که چرا انقدر شخصت پسرها بطور غالب -اگر خیلی بخواهم محترمانه عرض کنم- بی بخار و پرت اند .. معدودی هم که "فکر" و دغدغه و انگیزه دارند دو دسته اند .. یا بدجوری گم شده اند و آشفته اند و نمیدانند چه کنند .. یا خود را درگیر کارهایی می کنند که به خیال خودشان خیلی والا و ارزشمند است و البته شاید هم که باشد اما .. این کارهای اساسی و ریشه ای و پایه ای را که روی زمین مانده اگر شماها به دوش نکشید من باید به دوش بکشم؟!!!!!!!! مفهوم "غیرت" و "مردانگی" و این همه چیزها را نمی دانم چرا نمی بینم؟ شاید فقط من نمی بینم .. حتما من نمی بینم ، حتما یک جاهایی هستند بالاخره .. اگر نبودند که تا الان باید جمع میکردیم می مردیم همگی با هم!
گاهی خودم را برای این تعلل ها و به کوچه ی علی چپ زدن ها اینطور توجیه میکنم که روند بزرگ شدنشان طولانی تر از ماست چون اگر اینطور هم نباشد پدید آمدن این همه شخصیت بزرگ توی تاریخ که اغلب از آقایان هستند واقعا قانع کننده نیست ..
......
در مورد پست هم...راستش چون پسرم...نظری نمیدم چون می ترسم برداشت اشتباه بشه!