جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۳۴ ب.ظ
این روند تکراری .. ؟ -مترونوشت.
دبیرستانی که بودم چقدر زندگی ام عمق بیشتری داشت ..
انگار هر چه می گذرد به این سطحی شدن ها عادت می کنیم ..
اینجا ..
نو شدن زمان می برد ..
اینجا ..
از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..
چارچوب ها؟!!
-
بیا تا برویم ..
(۲۲) -
یاد تو از یاد.. رفت ؟
(۱۴) -
ما و دکتری؟
(۱۴) -
کشف و شهود
(۲۱) -
رنج دل ..
(۳۱) -
با شما هستم!
(۶) -
یقینی ـــات ..
(۳)
گذشته ها ..
- اسفند ۱۳۹۳ (۲)
- دی ۱۳۹۳ (۶)
- آذر ۱۳۹۳ (۲)
- مهر ۱۳۹۳ (۱)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
- خرداد ۱۳۹۳ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۱)
- دی ۱۳۹۲ (۱)
- آبان ۱۳۹۲ (۲)
- شهریور ۱۳۹۲ (۵)
- مرداد ۱۳۹۲ (۴)
- تیر ۱۳۹۲ (۲)
- خرداد ۱۳۹۲ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۴)
- بهمن ۱۳۹۱ (۲)
- دی ۱۳۹۱ (۱)
- آذر ۱۳۹۱ (۲)
- آبان ۱۳۹۱ (۶)
- مهر ۱۳۹۱ (۲)
- شهریور ۱۳۹۱ (۱)
- مرداد ۱۳۹۱ (۱)
- تیر ۱۳۹۱ (۱)
- خرداد ۱۳۹۱ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۱ (۱)
- فروردين ۱۳۹۱ (۱)
- اسفند ۱۳۹۰ (۲)
- بهمن ۱۳۹۰ (۳)
- دی ۱۳۹۰ (۱)
- آذر ۱۳۹۰ (۴)
- آبان ۱۳۹۰ (۱)
- مهر ۱۳۹۰ (۲)
آخر نوشت ها ..
- ۹۳/۱۲/۲۶زندگی..
- ۹۳/۱۲/۲۴همیشه در سفرم..
- ۹۳/۱۰/۰۸دور و برتو نگاه کن !!!
- ۹۳/۱۰/۰۴یکی از فان تزی هام : )
- ۹۳/۱۰/۰۴کاهش سطح هوشیاری..
- ۹۳/۱۰/۰۳بعضی ها جنبه ی فرجه ندارند ..
- ۹۳/۱۰/۰۳یکی از دلگیرترین ها..
- ۹۳/۰۹/۰۷پایان نامه
- ۹۳/۰۹/۰۷دبیرستانی درونم.. !
۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۰۴
عاطفه
عاطفه
چرا خصوصی میذاری ناشناس عزیزمن؟!
اینایی که نوشتم اونایی نبودن که یادم بودن ..
خب بچه هایی که ریختن تو مترو شبیه اون آدما بودن تقصیر من نیست که ... ااا ...
اینایی که نوشتم اونایی نبودن که یادم بودن ..
خب بچه هایی که ریختن تو مترو شبیه اون آدما بودن تقصیر من نیست که ... ااا ...
درست در روندی خلاف این
ب "عادت نکردن" کم‌کم عادت می‌کنم
ب "عادت نکردن" کم‌کم عادت می‌کنم
۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۲۰
مرضیه
مرضیه
فرض بر اینه که نبودنها،ساکت کنه آدمارو؛
نبودن شما ولی ورّاجترم کرده،و چه انرزی ای میبره،زدن حرفایی که یه زمانی با سکوت گفته میشدن..
باید باشی و بشنوی،حرفای سطحی و بی سر و ته این روزامو..
متنتو یادم نیس،یادته؟
نبودن شما ولی ورّاجترم کرده،و چه انرزی ای میبره،زدن حرفایی که یه زمانی با سکوت گفته میشدن..
باید باشی و بشنوی،حرفای سطحی و بی سر و ته این روزامو..
متنتو یادم نیس،یادته؟
نویسنده:
بزرگترین درد م همینه که هی برای اینکه آدما بشناسنم باید حرف بزنم و ریکشن نشون بدم و .. کجان اون روزا که بی که من چیزی بگم میفهمیدن از قیافه م که چه خبره ..
بزرگترین درد م همینه که هی برای اینکه آدما بشناسنم باید حرف بزنم و ریکشن نشون بدم و .. کجان اون روزا که بی که من چیزی بگم میفهمیدن از قیافه م که چه خبره ..
۰۸ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۶
ز .ث
ز .ث
_ راهنماییسم دلچسبی داری گاهن !
لذت میبریم ! _
لذت میبریم ! _
نویسنده:
چی چی دلچسبی دارم گاهن؟!!
چی چی دلچسبی دارم گاهن؟!!
۱۵ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۵۹
ز .ث
ز .ث
راهنماییسم !
_مکتبی ادبی - فلسفی منسوب به دوره ی راهنمایی تحصیلی ترجیحن دخترانه! _
_مکتبی ادبی - فلسفی منسوب به دوره ی راهنمایی تحصیلی ترجیحن دخترانه! _
نویسنده:
عجب .. از چه مکاتیبی بهره می بریم خودمون بی خبریمااا : ))
عجب .. از چه مکاتیبی بهره می بریم خودمون بی خبریمااا : ))
بذارش ، داری ش اگر ..
چقدر این نگاه به ماضی ها ، عجیب ه ..
( ازین حیث که از چندین و چند زاویه میشه بهش نگاه کرد ، و هرکدام حس خاصّ خودش رو داره ! )