از آنجا شروع شد که من گفتم: من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی- بیشتر خودم هستم .. و شنیدم: خب خودتان را عوض کنید، خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است .. گفت خودش را می گوید اما .. من را می گفت. و از آن روز این قصه آغاز شده است و این داستان ادامه دارد ..
تاکجای قصه هاباید زدلتنگی نوشت؟ تابه کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟تابه کی باضربه های دردباید رام شد؟یافقط باگریه های بی قرار آرام شد؟بهر دیدارمحبت تابه کی درانتظار؟خسته ام اززندگی باغصه های بی شمار