اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۴۷ ب.ظ

هی هات از این بیایان ..

 

4 روزه دارم می نویسم :

اپیتلوم مطبق سنگفرشی غ شاخی تا شاخی ..

لامینا پروپریا از بافت هم بند متراکم نامنظم ..

حاوی عروق خونی / غدد سروزی موکوزی و عقده های لنفاوی ..

تموم بافت های وجودمو با تک تک سلول هام حس می کنم ..

5 روزه  فقط منم .. منم و  بازنویسی و مرتب کاری و ترجمه ی 7 فصل جزوه ی بافت اختصاصی برای یه سری آدم که قراره  دکتر شن .. که میخوان دکتر شن .. که دوست دارن دکتر شن .. آدمای موفقی بشن و به جامعه شون خدمت کنن ..

.

.

پاکنم تموم شده .. دستمال کاغذی ها – لوله ای – بسته ای – جیبی  .. ته کشیدن ..

سطل آشغال دیگه ظرفیت یه پوست پسته هم نداره ..

کف اتاق مملو از چرک پاکنه .. و خورده بیسکویت ..

یخچال خالی شده .. حتی دایجستیو های کاکائویی .. 

کوکو هایی که "میم" گذاشته بود این چند شام تنهایی رو باهاشون سر کنم ..

4 روزه اتاق ساکته .. کسی از خنده ریسه نمی ره ..

  کسی یهو نمیپره تو اتاق با یه لحن خیلی لوسی بگه سلااام !!

10 نفر هی نمیان و برن که تموم رفتارای 45 نفر کلاس و تحلیل و بررسی کنن ..

.

.

هوا داره سرد میشه .. خیلی سرد ..

دیگه عضلات مخطط دستم ATP ندارن ..

دیگه حتی شریانهای آناستوموزی نوک انگشتام  .. هیپودرم پوستم ..

سرد .. تاریک و سرد .. به اندازه ی سرمای یک شب کویری ..

اینجا حیاط دانشکده ست .. یه دانشکده در قلب یک کویر ..

دیگه باید برگردم ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۲۱
عین. کاف.

نظرات  (۴)


مطالبت خوبه ؛ اما باید عامیانه بنویسی چونکه تو می نویسی تا دیگران بخوانند ، پس در فهم و درک خوانندگان بنویس. و البته یادت نره پیش من نیز بیا!
نویسنده:
بله بله.
: )

خوببود ! پاراگراف عآخر مؤکّد !
نویسنده:
"خوببود" ..
میدونی ..
حس می کنم اگه یکی واست خیلی بطور جدی و واقعی،
حتی یک نامه ی عاشقانه هم بنویسه ..
تو باز هم -صرفاً - از نظر ادبی بررسی ش میکنی ..

طبیب ادیب من !
اه اه این سلاااام تو شمام اپیدمیه؟!
ازش متنفرم
نویسنده:
حالا سلااام داریم تا سلااام ..
در مقابل بعضی ورژن ها دیگه واقعا انگشتامو تو گوشم می کنم
چشامم می بندم حرکات اتچ شده به گفتار مبارک رو نبینم ..
أحسنت ، تجربه نشون داده که همینه
حس ها اصولن واحدند .. برداشت و روایت ماست که متفاوت شون/مون میکنه ..
و این قابل بررسیه !
؛ )

دیدگاه شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی