خیلی دوور ..
سالها فاصله دارم؟ قرن ها فاصله دارم از ایده آل هام ..
از روزی 4 ساعت خوابیدن و 20 ساعت کار کردن و فکر کردن ..
از تلف نکردن حتی یک دقیقه ام ..
از آرزوی محاسبه کردن خودم قبل از خواب و نوشتن بزرگترین گناهم که چیزی شبیه این باشد:
"امروز 10 دقیقه حواسم به تو نبود .. 10 دقیقه وقتم را کشتم .. "
شب ها که دور هم جمع می شویم و شمرده شمرده معراج السعاده میخواند برایمان ..
بیشتر به عمق فاجعه پی می برم .. به اینکه از ایده آل های تو هم .. سالها فاصله دارم .. قرن ها ..
با تمام این حرفها هر شب هنوز به خیال و امید این می خوابم که فردا مثل امروز نیست .. فردا من کسی هستم که فقط به ایده آل هاش فکر می کند و کار می کند .. به ایده آل های تو .. حتی اگر فردا شب هم از محاسبه کردن خودم شرمنده شوم و باز هم سرافکنده شوم .. فکر این ایده آل ها و آرزوها رها نمی کنند مرا .. باز به فردا فکر می کنم .. خوب یا بدش را نمی دانم .. تکرار زندگی ما هم اینگونه هاست .. فرق من ٬ شاید هم زجر من بیشتر این باشد که می دانم چه باید کرد .. فهمیده ام کدام راه را باید دوید .. کدام مقصد ارزش جان دادن دارد اما .. اما زنجیر دست و پاهام هنوز سنگین تر از این حرفهاست ..
اما شما ! .. شما که دست و بالتان رها تر است .. بسم الله!