اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۴۷ ب.ظ

تلخ حقیقتی ستــــــــــــ ..

 

اینجا بین این مدعیان کسانی هستند که از نظر درک و تحلیل و فهم و شعور آنقدرها افتضاحند که اگر جهان چهارم پنجم یا ششمی وجود داشت باز هم احمق های آن جامعه محسوب می شدند ..

 و من هر روز از خودم می پرسم من خودم الان کجای این پازل ام؟ سعی می کنم دیگر به آن احمق های جهان چهارمی و پنجمی فکر نکنم از ترس اینکه مبادا خودم را در فهم خیلی چیزها از آنها هم کمتر بیابم ..

چند روزی به پایان این بیتوته نمانده ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۸
عین. کاف.

نظرات  (۴)

۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۵۵ کاش مےشد خدا را بوسید...
اللهم اجعل یقین فی قلبی...
سلام عاطفه جون
ممنون که آپ کردی...
نویسنده:
؟
سلام

متشکرم از حضورت

التماس دعا
۱۶ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۴۴ سر تا پا عیب
یاد آن روز های دوست نداشتی بخیر! یاد آن بیتوته هم بخیر!
راستی عاطفه! برای یکی، وقتی از بیتوته گفتم سرم رو چرخوند و من رو به نگاهی تازه دعوت کرد نگاهی که اونجا رو اون زمان رو دوست داشتنی ببینم....
... دوست داشتنی، تلخ.
..اما دوست داشتنی.
وقتی خوده اون چند روزه ام رو از دور میبینم ، تلخی رو خیلی خوب حس میکنم. تلخه!تلخ! میدانم که سر تا پا عیبم و تلخ!
گویا این تلخی اون روز ها (نه تلخی من)هم نعمتی است. البته به روایتی که او میگوید
نویسنده:
ای روزگار ..

دیدگاه شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی