اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۳۴ ب.ظ

این روند تکراری .. ؟ -مترونوشت.

 

دبیرستانی که بودم چقدر زندگی ام عمق بیشتری داشت ..

انگار هر چه می گذرد به این سطحی شدن ها عادت می کنیم ..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۲۲
عین. کاف.

نظرات  (۶)

متن چکادت رو یادمه دوست می دا ..
بذارش ، داری ش اگر ..

چقدر این نگاه به ماضی ها ، عجیب ه ..
( ازین حیث که از چندین و چند زاویه میشه بهش نگاه کرد ، و هرکدام حس خاصّ خودش رو داره ! )
چرا خصوصی میذاری ناشناس عزیزمن؟!
اینایی که نوشتم اونایی نبودن که یادم بودن ..
خب بچه هایی که ریختن تو مترو شبیه اون آدما بودن تقصیر من نیست که ... ااا ...
درست در روندی خلاف این
ب "عادت نکردن" کم‌کم عادت می‌کنم
فرض بر اینه که نبودنها،ساکت کنه آدمارو؛
نبودن شما ولی ورّاجترم کرده،و چه انرزی ای میبره،زدن حرفایی که یه زمانی با سکوت گفته میشدن..
باید باشی و بشنوی،حرفای سطحی و بی سر و ته این روزامو..

متنتو یادم نیس،یادته؟
نویسنده:
بزرگترین درد م همینه که هی برای اینکه آدما بشناسنم باید حرف بزنم و ریکشن نشون بدم و .. کجان اون روزا که بی که من چیزی بگم میفهمیدن از قیافه م که چه خبره ..
_ راهنماییسم دلچسبی داری گاهن !
لذت میبریم ! _
نویسنده:
چی چی دلچسبی دارم گاهن؟!!
راهنماییسم !
_مکتبی ادبی - فلسفی منسوب به دوره ی راهنمایی تحصیلی ترجیحن دخترانه! _
نویسنده:
عجب .. از چه مکاتیبی بهره می بریم خودمون بی خبریمااا : ))

دیدگاه شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی