اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

نو شدن زمان می برد ..

اینجا ..

از آنجا شروع شد که من گفتم:
من اینجا -یعنی توی این فضای مجازی-
بیشتر خودم هستم ..
و شنیدم:
خب خودتان را عوض کنید،
خودی که به درد خدا نخورد، بی خود است ..
گفت خودش را می گوید اما ..
من را می گفت.
و از آن روز این قصه آغاز شده است
و این داستان ادامه دارد ..

پنجشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۴۳ ب.ظ

مردن پیش از مرگ ..

 

توی همین چند هفته که داشتم رکورد می شکستم از جا گذاشتن وسایلم و یادم رفتن حرف و سفارش بچه ها و گم کردن شناسنامه و کلید اتاق و کارت سلف و ..

دیروز ولی آخرش بود که کیفم را با آن عظمت گم کردم ..

واستاده بودیم که کل کل دوستان همکلاسی سر اینکه کدام گروه بافت عملی را ساعت اول برود تماشا می کردیم که کلافه شدم و دست سپیده را گرفتم که بیا بریم .. بعد از یک ساعت نوبت به ما رسید ..

القصه اینکه بس که آدم توی راهرو نشسته بودند و وسایل زیاد بود من هرچی داشتیم جمع کردم و رفتیم رختکن به روپوش عوض کردن و خلاصه وقتی کلاس با همه ی حواشی آن تمام می شود این منم که هی می گردم که کیفم را پیدا کنم زودتر و برویم راه آهن که از قطار جا نمانم .. اما کیفی نیست که نیست .. دانشکده را زیر و رو می کنیم با محبوبه و سپیده و اثری از کیف پیدا نمی کنیم ..

من رفته ام طبقه پایین را بگردم شاید توی رختکنی جایی مانده باشد که محبوبه بلند بلند صدایم میکند که : نگرد.. بیا !

میروم بالا که می بینم سپیده ریسه میرود و اطلاعیه را نشان می دهد که یک جنابی بنام گرایلی کیفی پیدا کرده و الخ .. ساعت اداری هم تمام شده و همه رفته اند و من مانده ام بدون کیف که دارم برمیگردم تهران ..

ادامه ی قصه طولانی ست .. نکته همانجاست که وقتی سپیده میگوید بیا اتاق ما مثلا یک چیزی بخوریم.. محبوبه هم اتاقی عزیز سپیده را توجیه می کند که:

"ببین! اگه عاطفه بیاد اتاق شما نمی دونه کجا بشینه وسایلشو کجا بذاره در کجاست پنجره کدوم وره .. بخواد بلند شه دوباره بشینه باید صندلی رو نشونش بدی .. بذار همینجا بمونه حداقل میدونه تختش کجاست کمدش کدوم وره .. از کجا باید بره بیرون .... "   جماعت شنونده ریسه می روند و من تماشایشان می کنم .. یعنی درین حد که توانایی دفاع از خودم را هم ندارم .. با پرتاب بالشی حتی .. بالشم کجاست؟!

..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۲۱
عین. کاف.

نظرات  (۲)

لایک عمیییق!
نویسنده:
به مردن پیش از مرگ ما ؟ : )
: )

دیس ایز مای لاولی آتی !

( خ قوی بود ساختار روایی پستت ها ! )
نویسنده:
: ) !
دوستانمان دوستدار شما شده اند، دوستم !

دیدگاه شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی